گفتارت فرش ایرانیست
و چشمانت گنجشککان دمشقی
که میپرند از دیواری به دیواری
و دلم در سفر است چون کبوتری بر فراز آبهای دستانت
و خستگی در میکند در سایهی دیوارها…
و من دوستت دارم
میترسم اما که با تو باشم
میترسم که با تو یکی شوم
میترسم که در تو مسخ شوم
تجربه یادم داده که از عشق ن دوری کنم
و از موجهای دریا
اما با عشقت نمیجنگم… که عشق تو روز من است
با خورشید روز نمیجنگم
با عشقت نمیجنگم…
هر روز که بخواهد میآید و هروقت بخواهد میرود
و نشان میدهد که گفتوگو کی باشد و چگونه باشد
نزار قربانی
راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم . . .
تو ,روز ,عشق ,یادم ,عشقت ,بخواهد ,یادم داده ,با تو ,که از ,از عشق ,ن دوری
درباره این سایت